مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

بی عنوان

باشد ...

این هم برای تو

نشانه ها فقط دلتنگ ترم می کند

باید دنبال معنای جدیدی از دوستت دارمِ تنهایی

در کتاب های واژگان لغت باشم ...!



همین خوب است

همین خوب است

تنهایی!

ترسی غریب که وهمی بیش نبود

حالا بگو باد، باران، تگرگ ...

سنگ ببارد

دوباره من رویین تن شده ام

می رقصم، 

می دوم

و تمامی خیابانهای نرفته را بی تو قدم می زنم

و دیگر

گور را نه به سان پیش، تنها می خوانم

از قول من به نسیمِ ناماندگار بگو

دیگر خیالی نیست

بی خیال و بی ادامه

خدا.... نگهدار.

اما اینطور نیست ...

نه

تو نمی دانی...

برای من اینطور نبوده و نیست

که زندگی به روال قبل از تو برگردد

تو از خواب بیدار می شوی و انکار

انگار نه انگار

تمام آنهمه دوستت دارم مرا

پس از بیدار شدن به فراموشی سپرده ای...

چگونه اینگونه ای تو...

بی قید

بند

خیال

با همه اینها باز

به سلامتی تو می نوشم

تمامی پیک ها را

با خیال تو شب می کنم تمام روزها را

و با خیال تو خواهم مرد...