مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

اما اینطور نیست ...

نه

تو نمی دانی...

برای من اینطور نبوده و نیست

که زندگی به روال قبل از تو برگردد

تو از خواب بیدار می شوی و انکار

انگار نه انگار

تمام آنهمه دوستت دارم مرا

پس از بیدار شدن به فراموشی سپرده ای...

چگونه اینگونه ای تو...

بی قید

بند

خیال

با همه اینها باز

به سلامتی تو می نوشم

تمامی پیک ها را

با خیال تو شب می کنم تمام روزها را

و با خیال تو خواهم مرد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد