مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

کولی بود ...........!!؟

کولی ، نهادمش نام

کولی بود ، آری

نه به ظاهر ، نه به جامه

که او ...............

فرشته بود به زیبایی

به کلام ، به جادوگری

کولی ، نهادمش نام

که ماندنی نبود

که ..............

ماندنی نشد ....!

که افسانه شد در این شهر ِ دل

تا شاید در تسلسل ِ بی پایانش

روزی دگر  ..............

از این ویران کرده بگذرد

امروز ..................

تنها یادگار او

آوارگیست بر من ِ خسته

کاش در پی رسیدن به هیچ کجا

از این شهر مرده عبور نمی کردی ................

کاش ..........!

...

گلایه ای نیست

اما شاید ....

اگر این کوچه ُ بن بست را

نمی گشودم

هنوز........

نه ...

گلایه ای نیست ....!

شکوه نخواهم کرد ....

 

 

دربِ خانه باز خواهد ماند

تا بیایی

حتی اگر زره پوش

 

ای ساحره ... !

بانو ...

به معجزه ایی

به کلامی ، نشانه ای

برهانم از این آشفتگی

یا به دُشنه ای سرد

آرام و به لبخند

بمیران جان همیشه گرم مرا که

بدین بیهودگی

هر روز ِ این تنهایی را

مهمان خدا نباشم ............!