مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

جرم این است ...

پریشانم ...
دلتنگی های شبانه
سیگار می خواهد و سفری طولانی به قصد دریا
خواب را باخته ام به تصویر چشمانت
بی قرارم...
در جنگی بی امان با خود
که دروغ هایت را باور کنم یا ...
دستم به تلفن نرفته بر می گردد
نه هزار بار می رود ...
و لرزان باز بر می گردد
از ترس تکرار دوباره نیامدنت
زبان را بریده ام
تا مباد برای به خیال خوامم بار آخر...
دوباره زبان به دعوتت بگشایم و تو نیایی
یا بیایی...
کلافه و بی تکلیف، بی خیال
" تو با چشمانت مرا بنواز" ...
تمنای بیهوده از موجودیتی پر تردید ...
"جرم این است"
"جرم این است"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد