مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

همین خوب است

همین خوب است

تنهایی!

ترسی غریب که وهمی بیش نبود

حالا بگو باد، باران، تگرگ ...

سنگ ببارد

دوباره من رویین تن شده ام

می رقصم، 

می دوم

و تمامی خیابانهای نرفته را بی تو قدم می زنم

و دیگر

گور را نه به سان پیش، تنها می خوانم

از قول من به نسیمِ ناماندگار بگو

دیگر خیالی نیست

بی خیال و بی ادامه

خدا.... نگهدار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد