همین خوب است
تنهایی!
ترسی غریب که وهمی بیش نبود
حالا بگو باد، باران، تگرگ ...
سنگ ببارد
دوباره من رویین تن شده ام
می رقصم،
می دوم
و تمامی خیابانهای نرفته را بی تو قدم می زنم
و دیگر
گور را نه به سان پیش، تنها می خوانم
از قول من به نسیمِ ناماندگار بگو
دیگر خیالی نیست
بی خیال و بی ادامه
خدا.... نگهدار.