مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

من ....!

من صاحب تمام گنجشک های چاق زمینم ...!

که هیچ گاه لاغر نبوده اند ...

که سوی آسمان آبی

سوی خورشید ...

برای باز ها هم حتی ...

شانه می کشند ...!

من ...

بانی نور و سپیدی

در پس این ابرهای تیره

این شهر مه گرفته ام ....

من...

در همین هوای ابری ....

در این باران بی امان ...

حتی خاطره چتر را هم فراموش کرده ام

حالا بگو ...

طوفان حادثه ببارد ...

سنگ ببارد ...

دیگر ملالی نیست ...

من روئین تن شده ام ...

امروز ...

از همیشه بهترم

همین امروز

از همیشه بهتر باش.........!

نظرات 7 + ارسال نظر
هادی رضائی دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ق.ظ

عالیه مهندس، ادامه بده

نوکرتم داداش
به پای شما که حالا حالا ها نمی رسیم ...
ممنون که اومدی و سر زدی

کلبه ی تنهایی من دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ http://kolbeyetanhaiyeman.blogsky.com/

سعی میکنم همین امروز از همیشه بهتر باشم

کلبه ی تنهایی من دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.hydra.blogsky.com/

بالاخره شدی مردی که می خندد یا مردی که نمی خندد؟

می خندم چراکه نه؟
آره حالم خوبه و روز به روز بهتر میشه
مهم اینه که بخوایم این بهتر شدنو ...

فریا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ق.ظ

همیشه عالیی
و من عشق را یافتم با تو
بهتر از هر روزی بهتر از دیروزهای گذشته و فرداهای نیامده

فریا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ

تا همیشه تا تو ...
زیر چتر بارانی من تنها جاییست برای تو

فریا سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

شاد بودن تنها انتقامی است که می توان از زندگی گرفت
چگوارا

ساناز شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ http://khise-khis.blogsky.com

تو بانی ای همه زندگی هستی وقتی لبخند می زنی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد