مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

چیزهایی هست که نمی دانی...


چیزهایی بود که نفهمیدی و همچنان

چیزهایی هست که نمی دانی 

فرار بر قرار مثل همیشه

خسته نمی شوی از این تردید ناتمام...؟

ماندنی نبودی و نخواهی شد

طبق معمول سایه روشنی از غرور و خودخواهی

امیدهای واهی مرا هاشور زد

خط خطی های ذهن من در آمد و شدهای مداومت موازی نمی شوند

تردید دلیل خوبی به برگشت گذشته نیست

خواهم مرد اما خطی که روی اسمت کشیدم،پاک نخواهد شد

خواهی دید

راستی از سرمای خانه تمام عکس ها را سوزاندم

دیگر چیزی نمانده است

تمام

خدانگهدار


نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 11:19 ب.ظ http://digaribaman.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد