مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

خیال

عیبی ندارد بانو

بهار که بیاید

سهم من از دوری دستانت

هزار سال سایه خیال بوده است


چه گرم است خیال تو

 پیش از گشوده شدن چشمانم

سرد و جهنم است هر آن بی خیال


کاش می شد خیالت را نقاشی کرد

خیالی که در آن کسی را دوست می داری

یا دوست تر

چه حسی دارد او...


خیالاتی شدم دیدی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد