عیبی ندارد بانو
بهار که بیاید
سهم من از دوری دستانت
هزار سال سایه خیال بوده است
چه گرم است خیال تو
پیش از گشوده شدن چشمانم
سرد و جهنم است هر آن بی خیال
کاش می شد خیالت را نقاشی کرد
خیالی که در آن کسی را دوست می داری
یا دوست تر
چه حسی دارد او...
خیالاتی شدم دیدی؟