رفت و آمد های مدامت ...
مدتهاست که تکراری شده ...!
تکرار و توالی تردید و خستگی و دلتگیت ...
بیمار و خسته ام کرده
بیایی و بروی برایم مساوی است ...
مانند بالهای کلاغ ...!
دیگر ماندن و رفتنت ...
آزارم نمی دهد ...
به این هم عادت کردم ...!
باشد ...
می خندم
بلند می خندم
آسوده باش ...
آسوده برو ...
من با چشمانی پر اشک
برایت خواهم خندید ...
تا
آسوده باشی
آسوده باش ...
تردید هایت پایان گرفت !
مبارکت باد فردای تنهایی
مبارک باد
روزهای بی من .....!!!
توبینهایتی تو شعر گفتن یه سری مطلبای قشنگ دارم اگه مایل بودی تو وبلاگت بذارشون
ممنون
روزهای بی من
روزهای بی تو
روزهائی که تا ابد امتداد دارد ...
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم
صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری میکنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغِ همسایه...
صبوری میکنم تا مَدار، مُدارا، مرگ...
تا مرگ، خسته از دقالبابِ نوبتم
آهسته زیر لب ... چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!
مرا نمی شناسد مرگ ...
یا کودک است هنوز ...
مرس برای کامنتت بهناز
شاد باشی
از افلاک که خبری نبودو انگار سیب تلخ سهم ماست!
مبارک است...
شک نکن
سلام مردی که نمیخندی
خیلی قشنگ بود :
" باشد ...
می خندم
بلند می خندم
آسوده باش ...
آسوده برو ...
من با چشمانی پر اشک
برایت خواهم خندید ... "
من خیلی تنهام 1 کلبه واسه تنهاییهام ساختم
خوشحال میشم اگه بهم سر بزنی
اگه دوست داشتی منو باسم " کلبه ی تنهایی من " لینک کن و بهم بگو لینکت کنم یا نه ؟
ممنون
سلام ای صاحب کلبه تنهایی
چون خواننده داری تنها نیستی
در ضمن ...
مگه تنهایی چشه ؟!
اصلا خوش به حال تجرید ...
چون که هر کی رو مدار خودشه ...
والا ...
سلام
خیلی قشنگ بود
حرف دل ما میزنی...
حرف دل ما میزنی...
مرسی
سلام عزیز سفید ...
ممنون که سر زدی
...
خوش به حال احساسهای قوی فرداهای تنهایی بی سرپناه است کاش آلاچیقی برایش یافت میشد، هیچ کس شاد نخواهد بود در فردای تنهایی
بینظیری در قلم
صراحت قلمت پایدار باد
سلام فرنوش عزیز
اینکه گفتی خیلی معلوم نیست یکم بسته به ظرفیت آدم هاست ولی معمولا حق با توئه!
ممنون که سر زدی
بله درسته چون خواننده دارم تنها نیستم اما اونی که نباید هیچوقت تنهام بذاره گاهی تنهام میذاره.
آدم تا وقتی مجرده تنها بودنش واسش مسئله ای نیست و به قول شما خیلی هم خوبه راستش اصلا متوجه نمیشه که تنهاست اما وقتی کسی میاد توی زندگیمون که باید تکیه گاهمون باشه و رفیق و همدم تنهاییهامون باشه وقتی تنهامون بذاره خصوصا از نظر روحی خیلی خیلی سخت میگذره آقا حامد ...
خیلی ...
امیدوارم هیچوقت طعم این نوع تنهایی رو نچشی
من چشیده ام بارها ...
ولی این اصلا مهم نیست ...
چون وقتی ازش بیرون بیای میرسی به ای ن حرف حسین پناهی :
که رنج ما قویتر از مشروبه ....!
یا شاید این دردا کوچکتر از اونن که مارو نابود کنند
از این تنهایی هزارساله
خستهام
از این که صدای تو را بشنوم
خیال کنم وهم بوده
این که هرچی بخواهم بخرم
می گویم حالا نه
صبر می کنم وقتی آمدی
از این اجاق خاموش
این قابلمه ها، ماهیتابه ها
این شراب که هنوز بازش نکرده ام
گیلاس های خاک گرفته
بشقاب های دلمرده
این فیلم که قرار بود با هم ببینیم
متکایی که سرت را می گذاشتی
خودم که بهانه جو شده
از این انتظار خسته ام
همینجا نشسته ام
بر زمین
و فکر می کنم
چه خوب! که زمین گرد است
عشق من!
می روی آنقدر می روی که باز
آنسوی زمین
سلام سعید عزیز
نمی شناسمت ولی نوشتت آنقدر خوب بود که باید تشکر می کردم
فقط حس می کنم ناقصه اگه دوباره سر زدی و مقدور بود کاملش رو برام بنویس
سپاس حضورت را....