مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

دوباره یلدا.......

به ن.... که آرامش روزهای زمستان و کابوس شبهای یلدایم از آن اوست....!

یلدا شِکوه خواهد ماند

چون بغضی ناتمام

بر تبسم همیشه زیبای تو

که محو می کرد جان بی پناه مرا

در آن آغوش بی دریغ .....!

یلدا هر شبم شد

پس از آن شب بارانی

که به دوشیزگی ، خدایی

غرق در جانت کرد مرا.....!

سال مرگِ یلدایم

دوباره بر سر رسید زنگار بی جان این بی خانه ....

ورق می خورد

و من هنوز نخوابیده ام

هنوز بیدارم

هنوز به دار ، ام

آه که این شب را

صبحی باید است ......!

نظرات 3 + ارسال نظر
باران دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ

...نانوشته نوشتیم


رنج درون را


چرا که گه گاه سکوت


خود بزرگترین فریاد است!

[ بدون نام ] جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ

من میدونم جای نقطه ها چیه بگم؟

پر کن.....................!

ساناز چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://khise-khis.blogsky.com

.......................................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد