به جان بی جانت.....!
باور و سکوت و جنون بی جانند....!
جان یعنی بوسه
یعنی لمس رویا
جان یعنی تو، من
یعنی آغوش تمنا
یعنی چشمان نگران
آن لحظه که در ایستگاه قطار
هر مسافری که روسری دریا بسر دارد
زمین را به لرزه در آوری !
جان یعنی بغض بی امان
یعنی شوق پرواز بدون بال
یعنی ما و لبهای تشنه
یعنی خیس باران
جان یعنی چشمان خیس مرده ای که مرد است....!
جان یعنی جان مادرت...
جان یعنی فاتحه بر سنگ مزار....!
وجان
صدای زنده مردم است
در گذر از تو....
آن دم که
مست و خراب و گنگ
سنگ فرش خیابان را
سخت عاشقانه
در آغوش کشیده ای ........................!
در گذر از تو....
آن دم که
مست و خراب و گنگ
سنگ فرش خیابان را
سخت عاشقانه
در آغوش کشیده ای ........................!
فلانی...؟... می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است : می آیند.... می مانند.... عادتت می دهند.... و می روند.... و تو در خود می مانی..... و تو تنها می مانی....
جان یعنی چشمان خیس مرده ای که مرد است....!