مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

بی جان.....!

به جان بی جانت.....!

باور و سکوت و جنون بی جانند....!

جان یعنی بوسه

یعنی لمس رویا

جان یعنی تو، من

یعنی آغوش تمنا

یعنی چشمان نگران

آن لحظه که در ایستگاه قطار

هر مسافری که روسری دریا بسر دارد

زمین را به لرزه در آوری !

جان یعنی بغض بی امان

یعنی شوق پرواز بدون بال

یعنی ما و لبهای تشنه

یعنی خیس باران

جان یعنی چشمان خیس مرده ای که مرد است....!

جان یعنی جان مادرت...

جان یعنی فاتحه بر سنگ مزار....!

وجان

صدای زنده مردم است

در گذر از تو....

آن دم که

مست و خراب و گنگ

سنگ فرش خیابان را

سخت عاشقانه

در آغوش کشیده ای ........................!

نظرات 3 + ارسال نظر
تینا پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:56 ب.ظ http://tassvirssazi.persianblog.ir

در گذر از تو....

آن دم که

مست و خراب و گنگ

سنگ فرش خیابان را

سخت عاشقانه

در آغوش کشیده ای ........................!

باران دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ

فلانی...؟... می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است : می آیند.... می مانند.... عادتت می دهند.... و می روند.... و تو در خود می مانی..... و تو تنها می مانی....

ساناز چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ق.ظ http://khise-khis.blogsky.com

جان یعنی چشمان خیس مرده ای که مرد است....!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد