آن روز که سوار بر اسب سفید رویا
تمام راه های نرفته
تمام حرف های نگفته
تمام آرزوهای ندیده را
می رفتیم ...
می گفتیم ....
می دیدیم ....
یادمان نبود
بی زین و بی رکاب
این سفر را هم پایانی خواهد رسید !
یادمان نبود
این اسب چموش دلفریب
روزی خسته خواهد شد
یادمان نبود
دستانمان فقط یال های نازکی را چنگ زده
که روزی بر باد خواهد رفت !
آن روز که دست در دستانت
موهای نازک گندم را نوازش می کردیم
یادمان نبود
آفتاب مهربان ...
یارای سوختن این مزرعه را هم خواهد داشت !
حالا این روز رسیده و ...
من چون آن زمین سوخته ام
که بارانش آرزوست
حالا امروز رسیده و ....
من
آن سوار زمین خورده ام
که پایش شکسته است
وامروز ....
این جدال ....
لحظه ای کوتاه از زندگی مردی است
که به راستی ....
تمام خاطراتش خراب شده .....!
حس آشنایی داری، شعرات زیباست و خیال برانگیز ...
س ل ا م
.
.
.
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
من همونی ام که دیگران ما را با هم اشتباه میگیرن، یک مدت پیش رفتم پیش برادران صفرپور دوستت پیام رو دیدم یکی دوباری حامد صدام زد باز پیدا نکردم شباهتی رو که خودمون نمیبینیم و دیگران میبینن!
این کار جدیدیت عالی بود
میبینمت یه روزی
هر جا
شاید یه جای بارونی
سلام آقا رضای گل
دلم برات تنگ شده رفیق.مرسی که فراموشم نکردی
سیاه سیاهم...
بازرد.......................................
یادمان باشد
خاطره ، خاطره است.
خراب شدنی نیست.
از یاد بردنی هم نیست.
خاطره است.
یادی از گذشته،
حتی همین لحظه که گذشت.
خاطره خراب شدنی نیست.
...
سلام، قشنگ مینویسی .
از (فریب) خیلی خوشم اومد .
لینکت و میذارم تو وبلاگم .
سلام
ممنون که بهم سر زدی.لطف می کنی.
بازم ممنون
سلام.
تو خوبی؟
برای ادامه ی یک زندگی شرافتمندانه
مرگ را پیشنهاد می دهم
و مرگ مردن نیست
و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
من مردگان بی شماری را دیده ام
که راه می رفتند
حرف می زدند
سیگار می کشیدند
و خیس از باران
انتظار و تنهایی را درک می کردند.
این شعر فوق العاده از حسین پناهیه.
قهوه همیشه دوس داشتنیه....