مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

رهایی ... !

امشب این دستان تمنا را

برای همیشه ...

خواهم برید !

امشب هر آرزوی محال را

خواهم کشت !

امشب دیگر به خیال بازگشتت ...

سجده نخواهم کرد !

مهر را خواهم شکست ...

وامشب ...

دست تضرع به سوی

هیچ خدایی بلند نخواهم کرد !

ساعاتی کوتاه تا سپیده باقی است

و تا پایان این شب بلند ....

این سفر نا تمام هم به خانه باز خواهد گشت

امشب این راه ....

چه طولانی ، چه دشوار

پیمودنی است .

امشب این راه از آن من است

و با هیچ هم سفری آن را تقسیم نخواهم کرد

حتی اگر تو باشی ...

ای رویای ناگزیر روز های بلند

باور می کنی ...!

امشب نخواهم خوابید

خواب هم نخواهم دید

امشب این دقایق

 این شهر

این صدا

از آن من است !

باشی یا نباشی ......!

باورت می شود...؟

حالا تنها ...

تا لحظه ای دیگر

صدای زنده کلید و درب بی جان خانه ....

واین است پایان راهی دشوار ....

تا رهایی !

بدرود ای رویای گم شده ...

بدرود ، نه تا سلامی دیگر ....!

نظرات 4 + ارسال نظر
باران یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

چگونه می شود به آن کسی که میرود اینسان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد !!!؟
.
.
.
س ل ا م...آشنا , خوبی؟

سلام بر باران عزیز
دوباره لطف کردی و به من سر زدی
ممنونم
جوابنو میدم به میلت.

رهاتر از پرنده _ شایا تجلی جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:13 ب.ظ

تقدیم به مهندس میرحسین موسوی

کاشف هندسه ی عبور صلح
آهنگ و تنظیم و خواننده : داریوش خواجه نوری

از دلِ سکوتِ سنگینِ زمان
مردی از عاطفه ی سرخ ِ زمین
مثل یه سرو بلند قد می کشه
واسه یک رویای سبز دلنشین


روی آرامشِ لحظه می طپه
قلبِ بحران زده ی ثانیه ها
می پیچه تو گوشِ سنگی ِ سکوت
قطره ی زلالی از جنسِ صدا


خالقِ عنصرِ جادوی هنر
عاشقِ حقیقتِ آیِنِه گی
رنگِ شفافِ حضور و اعتماد
واسه فصلِ انتخابِ ز ندگی


شاعرِ شعرِ بلندِ توسعه
تک درختِ باغ ِ فرهنگ و هنر
مر د میدان ِ علوم و اقتصاد
سرو آزاده ی مُثمِر ثَمر


یار و فرزندِ رشیدِ انقلاب
مردِ لحظه های بحرانی جنگ
کاشف هندسه ی عبور صلح
از نگاهِ ساکت و سردِ تفنگ


این روزا قلبشُ اتیش می زنه
شعله ی سرکش احساسِ خطر
اومده تا که بگه : فرصتی هست
واسه آبادیِ مرزِ پُرگُهر


شایا تجلی

سلام عزیز
منم با توام
به امید پیروزی

چیمن چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ

سلام.
وبلاگ خوندنی داری.شعرای خوبیم هست.احساس توش خیلی حس میشه اینم عالیه.
راستی شعراتو که می خوندم ناخوداگاه یاد شعرای علی صالحی میفتادم.اینم خیلی عالیه:)

چیمن پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ب.ظ

ای رویای ناگزیر روزهای بلند...

باز هم سلام حامد(مردی که نمی خندد).
واژه های خوبی به کار میبری.تقریبا همه نوشته های مردی که نمی خندد رو خوندم.برام بسیار ملموس بود.و یه حس قشنگی به همراه داره برای خواننده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد