مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

این مردم شب زده
دیریست که هیچ راهی به سوی خانه نمی یابند
این شهر روان زده
در تکاپوی رسیدن به چیزی است
که نمی داند چیست
شهر در هرزگی ، در تب،در افقی مرده می راند
و در کف سرد باتلاق ها فرو می رود
مردم سادۀ ما ، دیریست
خواسته های ناچیز خود را
به روزهای آن سوی دنیا سپرده اند !
حالا سالهاست که در این دنیای زیبا !
هیچ میوه ای طعم بهشت نمی دهد
به گمانم بهشت نیز خوابی دست نیافتنی باشد
آه ...
که دیگر هیچ بابونه ای
مرا خوش بو نمی کند ....

نظرات 1 + ارسال نظر
ابوالفضل سه‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ب.ظ http://enseraf.blogsky.com/

در دنیایی همه رنگ٬
چه بی رنگ ٬ رنگ خوردن٬
رنگ بی رنگی داشتن٬
خود افتخاریست رنگین.

http://enseraf.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد