می دانم که
چوب خار دار و کلفت زندهی
جز آستان مقعدم
مفری نمی یابد
ولی افسوسم بر این است که چرا
بر این آگاهی .....
عادت نمی کنم.
دلم ترک خورده و زخمی آشنا....
خاطرهُ گند روز ها و سالهای دور را
به یادم می آورد
آری در این زمان...
من در،مانده ام به تمامی
و معمایی سخت
بر گرده ام سنگینی می کند
در این اندیشه ام که
به کدام نفرین دچار شده ام
کدام تند باد بلا مرا با خود و
به کجا می برد!!؟
با خود در این اندیشه ام که
من ِ خسته ، من ِ زخمی ، من ِ ساده
از چه رو......
عادت نکرده ام بر این شب تیره !
این شب تیره را که مجالی برای روشنی نیست
اگر هم که باشد خود میلی بر ، برآمدن ندارد.
من ِ ساده که می دانم ، معنای از پیشت می روم
رفتن به سوی دیگریست !
پس....
پس این همه افسوس برای چیست ؟!
حالا دیگر مردی که نمی خندد
خسته و بی جان ،
به معنای عادت می اندیشد.!
دشنام های دنیا را عادی خواهد دید!
وبه چوب کلفت و خاردار.....
عشق خواهد ورزید!
خواهی دید!
سلام
منم جشن تولد گل و بلبل رو به شما و رفیقتون تبریک میگم
تا باشه از این سرمستی و عشق و شور جوونی باشه جگرم.
بای
عادت می کنی؟
نه
عادت= مرگ
سلام
من دو تا وبلاگ دارم که اگه اون ها رو لینک کنی من هم توی هر دو وبلاگ لینک وبلاگت رو قرار می دم:
http://vataneman.blogsky.com
باعنوان:
۩ پشیمون میشی اگه به ما سر نزنی ۩
http://iraneaziz.blogsky.com
با عنوان:
۩ حماقت نکن !! بیا پیش ما ۩
اگه لینک کردی تو قسمت نظرات پیام بذار
به امید لینک کردن شما