مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

مردی که نمی خندد

فقط، کمی تا سپیدی راه هست...

کاش....بی خاطره

باز هم رویا رفت،

خاطره مرد

باز هم نقش گندیده و رنگ پریده ی ِ

خاطره ای خسته

بر سیاهه ی زنگار مغزم،

رسوب بست.

باز هم رویا مرد و

مردار خاطره ای

روان بی تابم را

از نو ، از هم گسیخت

باز بی رنگی بیشتر از همیشه

رنگ گرفت و

زندهی که برای مدتی

جایش را به زندگی داده بود

سرمست و خرامان

به جای خود بازگشت

حالا که وجود خسته و بی لبخند

در من جاودانه شده

حالا که.................................

طعم گس خستگی را خوب فهمیده ام

می دانم که....

امشب هم.........

در هیاهوی برگ ها و باران

برای همیشه،

خاطره شد.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
من پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.baharvasabze.blogfa.com

سلام
امیدوارم خوب باشید.
.....................................
این روز ها کار اگثر ما شده از خستگی و نا امیدی گفتن.
اکثرمون بریدیم
هم از خودمون و هم از اطرافیانمون.
همش دنبال چیزهای فوق العاده می گردیم
همش می خوایم از آسمون رویاهامون بریزه نه عرق زحمتمون.
اما تمام خستگی هامون گاهی خاطره میشن گرچه خودمونم یه زمانی خاطره میشیم پس فکر نمی کنید بهتر باشه یه خاطره ی بدون حسرت باشیم؟

.....................................................................

شاد و خورشید صفت باشید.


یا حق

بازم ازت ممنونم که وقت گذاشتی و جواب دادی.
حق با توی این بهتره.

ساناز سه‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ http://khise-khis.blogsky.com

حالا که.................................

طعم گس خستگی را خوب فهمیده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد