پیش نوشت:نوشتن را آغاز کردهام.هرچند نمیتوان به تمامی راز دل را بر روی یک صفحۀ HTML خواند یا نوشت.
بانو،پس دستان سردت کدام کینه و کنایه را بهانه کرده ای
از همان غروب اردیبهشت بود
که نگاهت به زردی خزان می ماند
با رفتنت،با دیگر نیامدنت
باز شهر تاریک و کوچه ها خسته و ملتهب از این همه انتظارند
باز خسته ام،خسته
باز می گریم و کوچه را در راستای برگشت
از نو نظاره می کنم
باز بر می گردم و از نو تکرار می کنم
آه بانو،بیا و از نو همسفرم باش
برگرد و به تک شاخهُ گلی گره از این قفل بسته بگشا
برگرد و به من بگو که اشتباه کرده ام
که خانه هنوز همان خانه است و
هیچ فرقی نکرده است
که دستانت هنوز گرم و عطر هزار بهار را به همراه دارد
آه،
بانو..............................
امیدوارم دووم بیاری.زیاد میان ولی زیادتر میرن.
آقا مرسی که سر زدی.بهت سر می زنم.
سلام عزیز
امیدوارم موفق باشی
از این تیکه ی نوشته ات خیلی خوشم اومد برگرد و به تک شاخهُ گلی گره از این قفل بسته بگشا
شاد باشی سال نو رو هم پیشا پیش تبریک می گم
حرفات باعث دل گرمیم شد
خیلی ازت ممنونم
به زودی شعر دومم رو هم میذارم
عید شما هم مبارک
سلام ورودشما به گروه وبلاگنویسان تبریک میگم سال نوهم مبارک شادباشین وموفق وبلاگتون زیباست
اقا راستشو بخوای خیلی حال کردم با کارت گرچه مثل همه شاعران ۱۰ سال اخیر یکم دلگیره ولی حس قشنگی داره راستی حامد چرا اخیرا شعرا اینقدر ناراحتن؟ ادامه بده حامد جان شاید یه روزی تاگور (شاعر هندی) شدی گرچه من دوست دارم اقبال لاهوری باشی میدونی که فرقشون چیه؟
از اینکه شعرم رو خوندی ازت خیلی ممنونم.
دوست دارم ببینمت و حضوری درباره ی این مسایل حرف بزنیم.
fogholaade bood
گریختن تنها راه از یاد بردن نیست
بایست!
سلام...میشه خواهش کنم بگین متولد چه ما هی هستین مخاطب شعرتون کیه؟
سلام
فروردین
در این شعر که شما کامنت گذاشتین کسی بوده که دیگر نیست...!
در ضمن بخش نظرات وبلاگتون مورد داره
نمیشه توش ثبت کرد